محل تبلیغات شما



ترامبو 2015 دیروز فیلمی دیدم به نام ترامبو 2015. فیلم داستان زندگی فیلم نامه نویسیُ روایت می کرد که در سال 1947 به خاطر عقاید و باورهای یش، در لیست سیاه هالیوود قرار می گیره. داستان از جایی شروع می شه که همه چیز بروفق مراد شخصیت اصلی ماست. ترامبو با بازی برایان کرانستون در کنار همسر، فرزندان، دوستان و همکارانش زندگی بسیار خوبی داره. ثروتمنده و دارای جایگاه بسیار خوبی بین اهالی سینماست. همه ی این ها تا جاییه که کمونیست بودن هنوز در آمریکا جرم نیست.
*** اثر پروانه ای! امروز فیلم اثر پروانه ای رو دیدم. فیلم تریلر روان‌شناختی به نویسندگی و کارگردانی اریک برس و جی. مکی گروبر؛ با بازی اشتون کوچر و ایمی اسمارت، محصول سال ۲۰۰۴ آمریکا. داستان فیلم از اثر پروانه‌ای مطرح شده در نظریه آشوب استفاده می‌کند. نسخه دوم این فیلم هم با نام اثر پروانه‌ای ۲ در سال ۲۰۰۶ ساخته شده‌است و نسخه سوم این فیلم هم با نام اثر پروانه‌ای ۳ سه سال بعد ساخته شد. اثر پروانه‌ای» نام خود را از يکي از قضاياي تئوري هرج و مرج گرفته است:
من فکر می کنم بعضی از ما آدم ها، در وقت درستش به دنیا نیامده ایم. عده ای زودتر از وقتی که باید، و عده ای هم دیرتر از زمانی که باید، پا به این جهان، این جهنم زیبا، گذاشته ایم. شما چطور فکر می کنید؟! به نظر خودتان، شما در زمان درستی زندگی می کنید؟ من فکر می کنم با شخصیت گیل در فیلم نیمه شب در پاریس، موافقم! من هم دوست داشتم دوست نزدیکی باشم برای همینگوی! برای فاکنر. دوست داشتم با گرترود استاین چای بنوشم! دوست داشتم مشروب و سیگار به دست، از این کافه به آن
"و این شعر این سپیده ی ملال آور، این تجلی روح و جان، این غلیان تاریخی، پاسخگوی بی قراری ام نیست! گمگشته در هزارتوی انتخاب هام، محاط جعبه ای استخوانی، در برابر عدالت کاىنات، بی سیگار، سرشار بغض، ایستاده ام! کاش می توانستم پشت خاطراتت پنهان شوم، کاش می شد دامن چشمانت را بگیرم، پا بر زمین بکوبم، همه زار شوم، تا دلت برایم بسوزد؛ تا تشر بزنی به همه ی نَشود گویان عالم، به همان ها که سنگ بر پیشانی احساس می زنند! کاش می شد! کاش در این قفسه ها در این گنجه ها در این
پیرمرد همه ی توانش را به کار گرفت؛ تتمه ی جانی که برایش از سال ها مانده بود. خسته بود. خسته از سال ها نشستن؛ خسته از سال ها در آرزوی چیزی بودن، و نجنبیدن، و ترسیدن! خسته از آن همه خمودگی و رویاهایی که، #رویا مانده بودند. از جاش بلند شد؛ با آخرین توان، با تمام توان! با خود گفت: "کاش سال ها قبل این کار رو کرده بودم، کاش کبک نبودم انقد؛ شاید الان رسیده بودم". و با این حرف رکورد ای کاش های معروفش را شکاند.
دلم یک من می خواهد، منی بی هیچ قید و شرط. دلم یک من می خواهد، منی #عاشق رهایی و پریدن، آن هم بی واهمه. دلم یک من می خواهد؛ یک من که خودش را بداند، بلد باشد، بخواهد، نهراسد، بجُنبَد! دلم یک من می خواهد که جای خون، #نوشتن جاری باشد در رگ هایش و #انسانیت ! دلم یک من می خواهد! منی که تهی باشد از هر ضمیری؛ از من، از تو، از او، از شما، از ایشان، از آن ها! دلم یک من می خواهد! یک من که از من بودنش راضی باشد! #تفسیر و تعریف و توجیهش با شما! "من" تنها دلم یک "من" می

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزشگاه صنايع غذايي دارچین hotelbartar